دانلود رایگان


اندیشه رکن رابع در مکتب شیخیه کرمان و نقد آن از - دانلود رایگان



دانلود رایگان شیخیه به گروهی از شیعیان امامیه گویند که در پاره‌ای اعتقادات از نظرات شیخ احمد احسایی پیروی کرده و به واسطه شرایط اجتماعی دوران آغاز این نظریات و مخالفت‌ها

دانلود رایگان
اندیشه رکن رابع در مکتب شیخیه کرمان و نقد آن از سوی شیخیه همدانییکی از مباحث مطرح شده ازسوی شیخیه که موجب ایجاد یک واژه جدید در ادبیات اعتقادی شیعه و یکی از مهمترین موجبات جدایی گروهی از شیعیان از بدنه اصلی گردید بحث رکن رابع است.
با طرح این موضوع مباحث فراوان و نظرات گوناگون پیرامون آن مطرح گردید و مجالس متعددی در خصوص رد یا دفاع و توضیح آن در حوزه های علمیه شکل گرفت. آنچه موضوع این تحقیق است همین اختلاف برداشت پیرامون این واژه است که در میان دو گروه از شیخیه واقع شد. شیخیه کرمان با محدود کردن تعریف رکن رابع و مطرح کردن شیعه کامل و ناطق واحد آن را منحصر در وجود یک نفر از علماء شیخی نمودند که این تعریف از سوی شیخیه همدان مورد نقد و انتقاد قرار گرفت.
در این تحقیق سعی گردیده از منابع شیخیه کرمان، تعریف رکن رابع بیان شده و از منابع شیخیه همدان نقدهای آن بررسی و ذکر گردد. شیخیه همدان معتقدند آنچه بزرگان گفته اند غیر از بیان ناطق واحد است و این قول را بدعت در دین و انحراف در عقاید بزرگان شیخیه و گمراهی و ضلالت نام بردهاند و میگویند منظور مشایخ ما از رکن چهارم، معرفت راویان و ناقلان آثار ائمه اطهار b و پیشوایان دین مبین است. حاج محمد کریم خان نه تنها قایل به وحدت ناطق نیست بلکه اعلمیت و افضل بودن در عالم را هم لازم نمیداند و میگوید میتوان از مفضول نیز تبعیت کرد. لذا این اعتقاد را از ابداعات محمد خان کرمانی دانسته و بر علیه او مطالب فراوان بیان نمودهاند و در مقابل شیخیه کرمان خویش را مفسر حقیقی نظرات شیخ و سید و محمد کریم خان دانسته و به دفاع از این تعریف و تعمیم آن به نظرات مشایخ خویش پرداختهاند.
کلمات کلیدی: شیخیه کرمان، شیخیه همدان، رکن رابع، ناطق واحد شیعی.
پیشگفتار:
در جامعه مذهبی ما وجود گروهها و فرقه هایی که با تفاوت های کم یا زیادشان در کنار هم به زندگی مشغولند خود یکی از عوامل ایجاد علاقه به شناخت اعتقادات منجر به جدایی بین آنها و سایر مردم است و این علاقه وقتی بیشتر میشود که ببینی عدم اطلاع از عقاید طرفین یا یکی از آن گروهها موجب بیان حرف و حدیث های فراوان و بعضاً تهمتها و افتراهای بیشمار گردیده و گاهی به دلیل عقاید نداشته یکدیگر را هم تکفیر و تهدید هم میکنند. برای بنده که در شهر کرمان زندگی کرده ام و شهر من شهری است که به قولی شهر هفتاد و دو ملت است و در جامعه نه چندان بزرگ و وسیع آن انواع فرق و مذاهب و ادیان زیست میکنند. همیشه شناخت فرقه شیخیه که همواره آنها را دیده ایم و با آنها زندگی کرده ایم جالب بوده ولی جالب اینکه در شهر من مردم شناخت چندانی از شیخیه ندارند و تنها یکی دو مسأله را مطرح کرده اند و میگویند اینها یعنی شیخیه و بعضی عقاید عجیب و غریب را هم به ایشان نسبت میدهند. مطالعه در رشته فرق و مذاهب و راهنمایی های اساتید گرامی موجب شد از این فرصت استفاده کرده و یک دوره مطالعه در خصوص عقاید و تاریخ شیخیه داشته باشم و موضوع پایان نامه را هم از همین فرقه که کمتر به آن پرداخته شده اختصاص دهم با مشاوره اساتید گرامی یکی از موضوعات مهم در عقاید شیخیه یعنی رکن رابع را برای این منظور انتخاب کرده و با مطالعه آثار دست اول و کتابهای فرقه های گوناگون شیخیه سعی کرده ام آنچه خودشان گفته اند را بیان و نقد نمایم و با سفر به مشهد مقدس و دیدار با سران گروه همدانیه این فرقه و نیز ملاقات با روحانیون و بزرگان شیخیه کرمان از جمله فرزند شیخ عبدالرضا خان (سرکار آقای شیخیه که در سال 1358 هـ ش در کرمان ترور شده و رهبری فرقه از آن پس در بصره عراق مستقر شده است) مطالبی را جمع کرده و حاصل آن جزوه تحقیق پیش روست که امیدوارم قضاوتی بی طرف و واقع بینانه بدست خواننده بدهد و عاملی برای درک متقابل میان گروه های شیعه گردد.
ظهور شیخ احمد احسایی (1166- 1241 هـ ق) در جامعه آشفته و به هم ریخته ایران در دوران قاجار و پاسخ گویی اوبه شبهات و سؤالاتی که بواسطه تقابل فرهنگ غرب با عقاید وباورهای سنتی جامعه شیعه ایران بوجود آمده بود از سویی موجب شهرت و نام آوری این دانشمند شیعه در میان شیعیان شد.
با بررسی اوضاع اجتماعی ایران در آن دوران در می یابیم سقوط قدرت حکومت ایران و امپراطوری صفویه و احساس ضعف و سستی در میان جامعه شیعه و بی کفایتی حاکمان قاجار که منجر به دخالت آشکار و همه جانبه غربیان در ایران گردید مقدمات پیدایش حرکتهای مختلف اصلاحی و دینی در میان جامعه را پدیدار ساخته و سیاست حمایتگرانه اجانب بخصوص انگلستان از ایجاد تفرقه در میان امت اسلام هم بر این آتش دامن زد. لذا بیشترین تفرقهها و ایجاد شعبه و انشعاب در میان جامعه اسلام در این دوران مشاهد می شود. بیانات شیخ احمد در تفسیر آموزه های دینی موجب پیدایش تفکری شد که به شیخیگری معروف گشت و پیروان و جانشینان شیخ احمد با ادامه دادن این تفکر با توجه به شرایط موجود اجتماع ایران تبدیل به یک گروه و فرقه گردیدند و برداشتهای غلط از این بیانات و تفکر فتنه بابیت و بهائیت در جامعه ایرانی را به دنبال داشت که بلایی خانمانسوز بود و آتشی در میان اجتماع افکند که فجایع و جنایات فراوان در سراسر ایران را به همراه داشت و همین ترس مردم و علماء از ایجاد فرقه و انحراف در دین موجب شد که با آن گروه از شیعیان که خود را پیروان شیخ احمد می دانستند هم به گونه ای برخورد شود که آنها را از دین خارج و مرتد اعلام کنند و نزاع و اختلاف زیادی در بین شیعیان رخ دهد و در این میان نقد صحیح و بی طرف و منصفانه ای از آراء و نظرات شیخیه به عمل نمی آمد و همه تحت تأثیر شرایط تخاصم موجود اظهار نظر می کردند و آتش فتنه را می افروختند و شاید بتوان چنین گفت که علی رغم وجود اختلافات اعتقادی و کلامی در میان شیخیه و سایر شیعیان این جدا شدن و گروه بندی بیشتر به مسایل اجتماعی و تقابل طبقاتی بر می گردد تا مسایل اعتقادی و دینی. به هر حال این مقاله می کوشد تا با تبیین روشنی از مفهوم رکن رابع در آثار شیخیه به این موضوع بپردازند که آیا شیخیه کرمانی و شیخیه همدانی در این اعتقاد مشترکند یا با هم اختلاف دارند و نقد و اختلاف شیخیه همدان بر اعتقاد رکن رابع با تعریف کرمانی آن چیست تا با این بررسی به واقعیت اختلاف و تفاوت نگاه دو گروه از پیروان شیخ احمد برسیم. و به صورتی منصفانه فارغ از افراط و تفریط های گذشته به واقعیت موضوع دست یابیم. و به نظر میرسد طرح اینگونه بحثها در تقریب بین گروه های شیعه و فهم مراد و منظور این فرقه ها و نقد علمی آن نظرات به منظور نزدیکتر شدن دیدگاهها و غربال و تفکیک اعتقادات و مجادله های علمی و ایجاد فضای تفاهم در میان شیعیان ضروری به نظر میرسد و موجب حذف مخالفتهای متعصبانه و عاری از دلیل میگردد که در این دوران ضرورت آن در جهت حفظ وحدت مسلمین خصوصاً شیعیان بیش از پیش محسوس میباشد.
به این منظور باید به این سؤال اساسی پاسخ گفت که آیا واقعاً شیخیه همدان بر نظریه رکن رابع انتقاد و نقد دارند و نقد ایشان بر اعتقاد رکن رابع که توسط شیخیه کرمان مطرح شده چیست؟ و سوالی که باید به آن نیز پرداخت نظر شیخیه کرمان در خصوص رکن رابع است که علی رغم وجود این اختلاف در میان شیخیه و نقدنویسیهای زیاد فی مابین این دو گروه کسی اثر مستقلی برای بیان این دو دیدگاه در خصوص رکن رابع ننگاشته و تألیف رساله ای مستقل پیرامون آن را مشاهده نکردیم و تنها نقدهای کلی بر اصل رکن رابع آن هم در کنار نقد بر سایر تفکران شیخیه در آثار علمای شیعه دیده میشود. بدیهی است در راه انجام این تحقیق عدم دسترسی آسان به تمامی منابع و نیز وجود آثار نقد و یا ردیههای بر علیه شیخیه که با دو نوع دیدگاه جانبدارانه و یا مخالفت افراطی نوشته شدهاند کار را برای داوری و تشخیص اعتقادات واقعی ایشان سخت میکند که این دو عامل از موانع تحقیق در این موضوع به شمار میرود ولی به هر حال با امید خدا به شیوه مطالعه کتابخانهای و حضور میدانی در میان شیخیه و انجام مصاحبه از ایشان این تحقیق انجام میپذیرد و گمان و فرض ما بر این است که شیخیه همدان هم بحث رکن رابع را پذیرفته و در آن با شیخیه کرمان اختلاف نداشته باشند ولی تفسیر کرمانی از این اصل اعتقادی و محدود کردن آن در ناطق واحد شیعی است که موجب اختلاف و پدید آمدن تمامی انتقادات از جانب شیخیه همدان گردیده است.
و در اینجا بر خویش فرض می دانم از راهنماییها و زحمات اساتید بزرگوار خصوصاً جناب حجة الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان بعنوان استاد راهنما و جناب حجة الاسلام و المسلمین رضانژاد بعنوان استاد مشاور تشکر و قدردانی نمایم و نیز از راهنمایی های استاد بزرگوار سید علی موسوی نژاد که رسیدن به این عنوان تحقیق و شروع کار و مطالعه با راهنماییها و مشاوره های ارزشمند ایشان شکل گرفت تقدیر و تشکر می نمایم و از درگاه ایزد متعال برای همه این عزیزان توفیق روزافزون و حسن عاقبت مسئلت می نمایم.
فهـــرست مطالب
فصل اول: کلیات 2
مقدمه: 3
تاریخ پیدایش 4
فرقه های شیخیه 11
1. شیخیه آذربایجان 12
تاریخ پیدایش 12
عقاید شیخیه آذربایجان 15
2. شیخیه کرمان 17
الف) تاریخ پیدایش 17
ب) بزرگان 20
ـ حاج محمد کریم خان کرمانی(1225ـ 1288هـ. ق) 20
ـ حاج محمد خان کرمانی(1263ـ 1324 هـ. ق) 22
ـ حاج زین العابدین خان کرمانی(1276ـ 1360 هـ. ق) 23
ـ حاج ابوالقاسم خان کرمانی(1314ـ 1389 هـ. ق) 23
ـ حاج عبدالرضا خان ابراهیمی(1340ـ 1401 هـ. ق) 24
ـ سید عبدالله موسوی(1317ـ 1288 هـ. ق) 24
ـ سید علی موسوی 25
ج) عقاید شیخیه کرمانیّه 25
3. شیخیه همدان 26
الف) تاریخ پیدایش 26
ب) بزرگان 28
ـ میرزا محمد باقر همدانی (1239 ـ 1319 هـ.ق) 28
ـ میرزا ابوتراب نفیسی کرمانی 30
ج) عقاید 30
فصل دوم: شیخیه کرمان وهمدان وعقائدآنان 32
مدخل 33
1ـ اصول دین: 35
2ـ معاد 36
3ـ معراج 39
4ـ غلو در خصوص ائمهb 41
5ـ رکن رابع 43
فصل سوم: رکن رابع در اندیشه شیخیه کــــرمانی 46
مقدمه 47
پیشینه تاریخی 48
رکن رابع از دیدگاه شیخ احمد احسائی: 50
رکن رابع از دیدگاه سید کاظم رشتی: 52
رکن رابع از دیدگاه حاج محمد کریم خان کرمانی: 54
رکن رابع از دیدگاه حاج محمد خان کرمانی: 60
رکن رابع در دیدگاه جانشینان حاج محمد خان کرمانی: 68
فصل چهارم: نقدهای شیخیه همدان برشیخیه کرمان 74
مقدمه: 75
الف: بدعت بودن این ادعا 75
ب: مطرح ساختن خویش و دعوت به خود 76
ج: تفسیر های ذوقی و برداشتهای سطحی از آیات و روایات 77
رکن رابع در نظر شیخیه همدان: 79
نقدهای شیخیه همدان بر وحدت ناطق 82
نتیجه گیری: 100
ملحقات: نقدهای شیعه بررکن رابع 103
مقدمه: 104
نیابت عامه در زمان غیبت کبری 105
1ـ ادله ولایت فقیه: 106
الف ـ دلایل عقلی: 106
فهرست منابع 115
فصل اول: کلیات
مقدمه:
شیخیه به گروهی از شیعیان امامیه گویند که در پاره ای اعتقادات از نظرات شیخ احمد احسایی پیروی کرده و به واسطه شرایط اجتماعی دوران آغاز این نظریات و مخالفت ها و نفی و اثبات علماء، به صورت فرقه ای در میان شیعیان اثنی عشری در آمدند. این گروه را به واسطه انتساب به مؤسس و نظریه پرداز آن، شیخ احمد احسایی (رجب 1166ـ ذیقعده 1241) که در اصطلاح شیخیه او را شیخ جلیل می نامند به نام شیخیه نامیده و بدین نام معروف گردیده اند. اگرچه در ابتدا و در زمان خود شیخ احمد، چنین تقسیم و جدایی میان شیعیان نبود ولی به تدریج با شکل گرفتن گفتمان خاص و تقریر نظرات شیخ احمد، توسط شاگردان و پیروان وی، رفته رفته گروهی که معتقد به افکار و نظریات شیخ احمد بودند، به صورت فرقه ای خاص و جدا از سایر شیعیان شناخته شده و عنوان شیخیه به آن گروه اطلاق گردید که به این جدایی و نام گذاری در آثار سید کاظم رشتی اشاره شده است و در دلیل المتحیرین گفته است علت نامیدن ایشان به شیخیه پیروی از شیخ احمد است . در مقابل، به سایر شیعیان بالاسری می گفتند و این نام از آنجا نشأت گرفته بود که شیعه نماز خواندن در بالاسر قبور مطهر معصومینb را جایز می شمارد در حالی که پیروان شیخ احمد آنرا حرام می دانند و لازم می دانند نمازگزار در پشت سر قبر، به گونه ای که قبر مطهر را در پیش رو دارد، نماز بخواند و اقامه نماز در بالای سر قبور مطهر معصومینb را حرام می دانند.
البته این اختلاف یکی از موارد فرعی اختلاف بین علماء شیعه و پیروان شیخ احمد احسایی بود که در ادامه اجمالاً به ذکر این موارد خلاف و عقاید خاص ایشان، اشاره خواهیم نمود. اما برای بررسی اینکه چرا و چگونه این جدایی در میان شیعیان رخ داد و مسائلی که تنها می توانست در حد یک اختلاف تئوری و نظریه ی علمی در میان علمای شیعه باشد و چون سایر اختلافات نظری در حوزه های علمیه مورد بحث قرار گیرد، منشاء پیدایش فرقه ای در میان شیعه گردیده و موجبات درگیری و نزاع های اجتماعی طی سالیان متمادی را فراهم آورد، مسأله ایست که در بررسی سیر تاریخی و روند شکل گیری این فرقه و نیز دقت در شرایط زمانی و اجتماعی خاص تکوین این فرقه روشن خواهد شد که ارتباط مستقیم با موضوع بحث ما در این رساله ندارد و لذا تنها در این فصل اشاره ای به آن خواهیم نمود.
تاریخ پیدایش
در دوران حکومت صفویان در ایران، علماء شیعه دارای منزلت و اعتبار اجتماعی و سیاسی شدند و اگرچه این اهمیت موجب ارتقاء و پیشرفت علمی حوزه ها و شکوفایی علوم و نظرات علمی در میان دانشمندان شیعه شد ولی باعث صف بندی ها و جبهه گیری های زیاد در بین علماء نیز گردید و هر روز به بهانه طرح نظریه و برداشتی از دین، گروهی مورد حمله سایرین قرار می گرفتند که این شیوه غلط، موجب وارد آمدن خسارات زیاد به فضای علمی حوزه ها گردید و بسیاری از انرژی ها و توان علمی بزرگان، در مسیر جنگ فرقه ها هزینه شد. یکی از فتنه های بزرگ حوزه علمیه شیعه در نجف ـ پایتخت علمی تشیع، جریان جدال میان اخباریون و اصولیون بود که در سالهای پایانی قرن دوازدهم و آغازین سالهای قرن سیزدهم، بیشترین نزاع بین این دو گروه اتفاق افتاد و با نوشتن کتابهای زیاد در این سالها بر علیه اخباریون این دعواها رواج یافت و در دورانی که کم کم این جنگ به نفع اصولیون ادامه پیدا می کرد و فضای علمی به گونه ای شده بود که اخباریون مهجور و مغلوب می شدند، شیخ احمد احسایی یکی از علمای شیعه با گرایشات تند اخباری در حوزه علمی شیعه ظهور کرد که با او مخالفت های زیادی شد. حتی بعضی علماء حکم به تکفیر او دادند.
شیخ احمد با این رویکرد علمی و امتزاج آن با مشرب عرفانی به بیان و تبیین متفاوتی در بعضی حوزه های اعتقادی پرداخت که موجب نظرات متفاوت و متضادی از سوی علمای شیعه هم عصر خود گردید. بعضی او را فرزانه و عالمی بی همتا می پنداشتند و نظرات او را بدیع دانسته و شرح و توضیح می دادند و گروهی او را تکفیر و خارج از دین معرفی می کردند. افرادی چون سید کاظم رشتی که شاگرد و مرید شیخ بود او را میستود مثل این تعابیر: شیخ جلیل و عالم نبیل فهو الشیخ احمد بن زین الدین ابراهیم بن صغیر بن واغر بن راشد بن دهیم بن شمروخ ال صغر المسیطرفی الاحسائی وحید عصر و یگانه دهری که اخذ کرده است علوم را از معدنش و برداشته است از منبعش که عبارت باشد از ائمه اطهار b و این علوم در خوابهای صادق و نومهایی صالح از ائمه هدی علیهم السلام به آن جناب میرسید و شبهه و ریبی در این نیست که شیطان بصورتهای مبارکه ایشان متصور نمیتواند شد و خود را به ایشان مشتبه نمیتواند نمود ... همانگونه که تصریح کرده ایشان اعتقاد دارند شیخ علوم را از اهل بیت گرفته و نقل کرده است و در عالم خواب علوم را از ائمه گرفته و به قولی علم او اکتسابی از استاد به طریق متعارف نبوده و از اصل آن به طریق کشف و شهود دریافت کرده و در همین بیان به یک ایراد و اشکال احتمالی هم پاسخ میدهد و آن اینکه ممکن است کسی بگوید خواب است و در خواب ممکن است شیطان بر انسان ظاهر شده و نظراتش را به انسان القاء کند. وی در اینجا میگوید که شیطان نمیتواند به صورت ائمه طاهرینb درآید و بنابراین خوابهای شیخ احمد احسایی همه صحیح و قول ائمه به او بوده است که در خواب بیان نمودهاند. که البته اثبات اینگونه ادعاها مشکل و حتی بعضاً دچار خدشه است. و در جای دیگر به صورتی مبالغه آمیز بیان میکند که: آن جناب در علم عروض سمیر و در علم موسیقی عدیم النظیر بود در علم نحو استاد اهل آن فن بود چنانکه سیبویه در نحو و خلیل در صرف از تلامیذ او شمرده میشدند و در علم معانی و بیان مقننن و صاحب تاسیس و در علم نجوم علمایی آن را رئیس میبودند. چنانکه بیان فرمود از احکام نجوم مسائلی را که بر اهل آن مخفی و غیر معلوم بود و .... در علم فقه اعلم فقها و مجتهدین و صاحب قوه قدسیه و ملکه الهیه و مطلع بر جمیع فتاوی و اقوال بود و... و همچنین در علم کلام و حکمت عملیه و نظریه و اقسام آن اصولاً و فروعاً متفق علیه کلست که نه از گذشتگان کسی بر او سبقت یافته و نه از آیندگان احدی بر آن مقام تواند رسید ... و یا علمایی هم چون حاج محمد ابراهیم کلباسی معتقد بود: اینکه علمایی شیخ احمد را بیرون از راه تشیع می پندارند، ناشی از دو عامل است:
1. آسان فهم نبودن برخی نظرات شیخ
2. تندروی های هر دو گروه موافق و مخالف که برخی اوقات با آگاهی هم همراه نیست.
مرحوم کلباسی بعد از مرگ شیخ در اصفهان سه روز عزای عمومی اعلام می کند و در مقابل کسانی چون ملا محمد تقی برغانی از علماء صاحب نفوذ قزوین، که شیخ احمد را تکفیر و بر علیه او اقدام می نماید و موضع مخالف می گیرد. و برخی علمای معاصر او شیخ را تکفیر کردند بواسطه نظریه او در خصوص معاد یا غلو و سایر مطالب که به نقل کتاب قصص العلما: شهید ثالث (ملا محمد بورغانی) ملا محمد جعفر استرآبادی، ملا آقای دربندی شریف العلما، آقا سید ابراهیم شیخ محمد حسین صاحب فصول، شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر بلکه اکثری از فقهاء عصر ایشان را تکفیر نمودهاند... . به نظر برخی حسادت و انگیزه های بشری به واسطه استقبال از شیخ موجب تکفیر او گردید که موقعیت برخی را به خطر انداخت. که البته این نظر جانبدارانه، غیر صحیح و تهمتی بیش نیست.
ولی به هر حال این تقابل نظرات موجب شهرت روز افزون شیخ احمد گردید و سفر او به ایران، به واسطه اختلاط دین و سیاست در ایران و استفاده پادشاهان از علماء و نیز به هم ریختگی اوضاع دوران قاجار، در زمان فتحعلی شاه قاجار مقدمه شهرت و مقبولیت شیخ احمد احسایی در ایران شد. به علاوه طرح مطالب جدید و نظرات بدیع در بعضی مسائل از جمله: معاد، اعتقاد به امام زمانf و شیعه کامل از سوی شیخ احمد موجب پیدا شدن گروهی از مریدان وی به عنوان شارحان نظریات شیخ گردید که کم کم رنگ فرقه و گروهی خاص به خود گرفت و مقدمه پیدایش دو فرقه جنجالی و حادثه ساز پس از شیخ احمد گردید.
بابیه و شیخیه که هر دو گروه، اعتقادات خود را منتسب به نظریات شیخ احمد احسایی و برگرفته از آراء او می دانستند، به شدت با یکدیگر مخالف بوده و در رد یکدیگر کمال سعی را می نمودند. در این میان شیخیه بیشتر خود را پیرو آثار و افکار شیخ می دانستند و اصولاً ایشان را به واسطه ی انتساب به شیخ احمد احسایی بدین نام می شناسند. اما آیا خود شیخ قصد ایجاد گروه و فرقه ای جدید و با گفتمان مشخص داشته یا خیر؟ آنچه به نظر می رسد، این است که او چنین نکرده و در دوران حیاط او چنین فرقه سازی هایی نشده است و صرفاًً بیان نظراتی علمی بوده است. اگرچه در مقابل، بعضی شخص شیخ را مؤسس و بنیان گزار فرقه شیخیه می دانند و خود شیخیه هم بر این امر اصرار دارند و نظر برخی محققین هم این مسئله را تایید می کند که شیخ احمد خود را شیخ دانست، فخر کرد، خود را شیعه خالص نامید و دیگران را گمراه و به تدریج ریاست شیخ احمد تثبیت شد. در مقابل گروهی از محققین و مستشرقین بر این باورند که تردیدی نیست که شیخ هرگز خیال این را که مؤسس مکتبی متمایز باشد، نکرده است. در هر صورت تا زمان حیات شیخ احمد چنین دسته بندی در میان شیعه بوجود نیامده بود و عملاً بعد از مرگ شیخ با ترویج و توضیح افکار و نظرات شیخ توسط شاگردان و جانشینان وی گروهی با گفتمان مشخص بنام شیخیه پدیدار گردید.
بعد از مرگ شیخ احمد در سال 1241 هجری قمری، شاگردان او در حلقه درس سید کاظم رشتی گرد آمده و به تبیین و تفسیر افکار و نظرات او پرداختند. سید کاظم رشتی(1212ـ 1259 هـ.ق) به واسطه ی موقعیت خویش در بین سایر شاگردان شیخ، سمت جانشینی و مرجعیت پیروان شیخ را یافت. سید کاظم مورد احترام شیخ بود به گونه ای که شیخ احمد به سید رشتی بسیار احترام میکرد و تا او در مجلس درس حاضر نمی شد به درس گفتن شروع نمی کرد پس از وفات شیخ احمد پیروان وی بی اختلاف کلمه سید رشتی را نایب مناسب وی و پیشوای خویش دانستند ... وی که در آن هنگام جوانی بیش نبود، در حالی زعامت پیروان شیخ احمد در کربلا را به دست گرفت که تعداد زیادی از شاگردان شیخ ـ که از بزرگان مجتهدین و ریش سفیدان علماء بودند ـ در حوزه علمیه نجف و کربلا دارای موقعیت و محفل درس و صاحب جایگاه اجتماعی بودند ولی به واسطه ی صراحت و شجاعت سید کاظم رشتی در بیان عقاید خاص شیخ احمد و محکم تر بودن او در پذیرش و بیان اعتقادات و افکار شیخ، این سید رشتی بود که عملاً پیشوایی مریدان شیخ احمد احسایی را عهده دار شد. او با توجه به اقامتش در کربلا، از ایام خاص حضور شیعیان در کربلا در جهت تبلیغ و گسترش افکار شیخ احمد استفاده کامل برده و از مناسبت هایی چون عاشورا، عرفه، اربعین و غدیر که از همه ی بلاد، شیعیان در کربلا گرد هم می آمدند، در راستای این هدف، استفاده برده و کارهای فراوان می نمود و کم کم در بلاد مختلف اسلامی چون هند و حجاز و شام و ایران، طرفدارانی پیدا کرد. علاوه بر این، درگیری های سیاسی آن دوران و تنش میان امپراطوری عثمانی و دولت استعمارگر انگلیس هم، فضای بهتری برای کار سید فراهم می آورد. چرا که عثمانی ها در دوران اقتدار خود با فعالیت های شیعیان، به شدت مقابله می کردند و در این دوران که انگلستان قصد جدا کردن عراق از عثمانی را داشت، به شکل های مختلف از جمله مسائل دینی و طایفه ای و اختلافات بین مذاهب برای رسیدن به این هدف استفاده می کرد. از طرف دیگر به واسطه تبلیغ بعضی از روحانیان نزدیک به دربار قاجاریه و نیز دوستی سید کاظم با تبعیدیان ایران ـ که به عراق فرستاده می شدند ـ شاهزادگان قاجار به شیخیه تمایل پیدا کردند و افکار شیخ احمد در میان درباریان ایران طرفدارانی پیدا کرد. در نهایت همه ی این عوامل، موجب گسترش افکار شیخیه، خصوصاً در ایران گردید.
همزمان با زعامت سید کاظم رشتی ـ دو خاندان علمی در منطقه تبریزوآذربایجان نیز افکار وتعالیم شیخ احمد را نشر می دادند که به شیخیه آذربایجان نامبردار گردیدند. خاندان ثقه الاسلام که فرزندان میرزا شفیع از شاگردان شیخ احمد بودند. همچنین خاندان حجت الاسلام میرزا محمد مامقانی که او نیز از شاگردان شیخ احمد بود و سه پسر او و یکی از نوه های او سلسله اهل علم در این خاندان را تشکیل می دادند که سالها در آن دیار به تبلیغ تشیع با دیدگاههای شیخ احمد مشغول بودند و هر یک صاحب تالیفات و کتبی در این مسیر می باشند و علی رغم اختلافات جزئی در برخی مطالب همه این علما جزو شیخیه آذربایجان شمرده می شوند. با کشته شدن سید کاظم رشتی در سال (1259هـ ق) انشقاق دیگری در میان پیروان شیخ احمد بوجود آمد یکی از شاگردان سید کاظم بنام شیخ حسن گوهر در کربلا ریاست شیخیه را بر عهده گرفت و مدعی جانشینی سید کاظم گشت و پیروانی هم از جماعت شیخیه اطراف او را گرفته و بعد از او هم میرزا محمد باقر اسکوئی و فرزندان وی این سلسله را ادامه دادند که با نوشته شدن کتاب احقاق الحق توسط میرزا موسی اسکوئی به شیخیه احقاقی معروف گردیدند که امروزه بیشتر در کویت مستقر بوده و مرکز فعالیتهای ایشان است.
از سوئی دیگر در دیاری دورتر یکی دیگر از شاگردان مقرب سید کاظم بنام حاج محمد کریم خان کرمانی عَلَم جانشینی اورا بر افراشت و رهبری شیخیه کرمان را بر عهده گرفت و با نفوذ اجتماعی و قدرت اقتصادی که بواسطه خانواده خود داشت به ترویج افکار شیخ و سید پرداخت و موقعیت خویش و شیخیه را استحکام بخشید و بعد از او هم این سلسله در فرزندان وی ادامه یافت تا در سال (1358هـ ش) با ترور و قتل عبد الرضا خان که رهبری شیخیه کرمان را بر عهده داشت این منصب به سید علی موسوی یکی از شاگردان ابوالقاسم خان ابراهیمی رسید که قبل از آن هم بعنوان نماینده و وکیل رهبران شیخیه کرمانی در جنوب عراق فعالیت می کرد هم اینک نیز بعنوان مرجعیت و رهبر ایشان محل مراجعات شیخیه کریم خانیه از کرمان و عراق است.
مرکزیت فعالان این گروه در کرمان بوده و دارای امکانات و مدرسه و کتابخانه و چاپخانه بوده اند که در سالهای اخیر مقداری از آزادی عمل ایشان کاسته و محدودتر شده اند.
بعد از مرگ حاج محمد کریم خان اختلافی بر سر جانشینی او بین فرزندانش رخ داد ولی با غلبه محمد خان و طرفدارانش سلسله شیخیه کرمان ادامه یافت و حاج رحیم خان و پیروانش تضعیف و محو گردیدند ولی با توجه به اختلاف در برداشت مفهوم رکن رابع میرزا محمد باقر که از بارزترین شاگران حاج محمد کریم خان بوده به همراه تعدادی دیگر از علمای شیخیه کرمانی با نظر حاج محمد خان که رکن رابع را به ناطق واحد شیعی تفسیر کرده بود مخالفت کرده و از آنها جدا می گردند و چونکه حاج محمد باقر به عنوان نماینده حاج محمد کریم خان کرمانی در منطقه همدان بود این شاخه از شیخیه به شیخیه همدان معرفی گردیدند که اینک در مشهد مقدس و جندق پیروانی داشته و علمایی پیرو نظرات ایشان بوده و هستند.
بنابر این توضیحات می توان شیخیه را به گروههای زیر تقسیم کرد.
1. شیخیه آذربایجان (شفیعیه) ـ پیروان میرزا شفیع تبریزی ـ از شاگردان شیخ احمد احسائی.
2. شیخیه کرمانی (کریم خانیه) ـ پیروان حاج محمد کریم خان کرمانی. از شاگردان سید کاظم.
3. شیخیه احقاقی ـ پیروان میرزا حسن گوهر ـ از شاگردان سید کاظم.
4. شیخیه همدان (باقریه) ـ پیروان حاج محمد باقر همدانی ـ از شاگردان حاج محمد کریم خان کرمانی.
از این چهار گروه، شیخیه آذربایجان دیگر به صورت تشکیلاتی جدا از شیعیان وجود ندارد و سه گروه دیگر همچنان با مرز بندی مشخص از جامعه شیعی به فعالیت خویش ادامه می دهند و با داشتن حوزه های علمیه و مسجد و حسینیه های خاص خویش به آموزش و ترویج و تبلیغ اعتقادات خود مشغولند. مناسب است در اینجا قبل از ورود به بحث اختلاف دو گروه شیخیه کرمانی و همدانی بر سر رکن رابع به بیان تاریخچه و بزرگان این دو فرقه بپردازیم و نیز به جهت تکمیل شدن بحث اشارهای به دو فرقه دیگر هم مینماییم اگر چه فرقه های احقاقی و آذربایجان از فرق شیخیه مورد بحث ما در این گفتار نیست.
فرقه های شیخیه
همانگونه که از مطالعه در ادیان و مذاهب گوناگون بدست می آید و علل گوناگونی چون: تفسیرهای مختلف از بیانات بنیانگزار، دخالت دیگران برای استفاده از فضای موجود سیاسی اجتماعی، هوای نفس، جنگ قدرت و... از جمله علتهای اصلی جدا شدن جمع پیروان آن مذهب یا فرقه به دسته های گوناگون می باشد. به گونه ای که با از دنیا رفتن مؤسس، این انشعابات شروع و به هر بهانه ای انشعابی رخ می دهد و گاهی همین تنوع ادامه دهندگان راه موجب از میان رفتن اصل آن می شود. در خصوص فرقه شیخیه هم این تفرقه در میان پیروان، با مرگ سید کاظم رشتی رخ نمود و انشعابات آغاز گردید. در دوران زعامت سید کاظم علیرغم تنش های فراوان و سخت گیریها و شداید فراوان در خصوص پیروان فکری او، تفکر و اندیشه های شیخ احمد گسترش یافت و با مرگ شیخ، شاگردی از شاگردان او رهبری این گروه را به عهده گرفت که بیشتر از سایرین افکار شیخ را قبول داشت و سعی و اهتمام فزون تری در مسیر گسترش این افکار می نمود. نوعی اتفاق نظر در خصوص جانشینی سید کاظم وجود داشت و سید شروع به شرح و توضیح افکار شیخ احمد نمود که همین برداشت ها و تفسیرها، منشاء اختلافاتی در میان پیروان نیز می باشد. اما این اختلاف نظرها منجر به پدیدار شدن تفرقه و ایجاد گروهی جدید نگردید. اگرچه همزمان با سید کاظم برخی شاگردان شیخ احمد در آذربایجان به تبلیغ و نشر افکار شیخیه مشغول بودند و به شیخیه آذربایجان معروف گردیده اند ولی نزاع و اختلاف پیرامون اصول اعتقادی شیخ احمد بین ایشان رخ نداد. اما زمانی که سید از دنیا رفت. با اعلام خبر وفات او پیروان متعصب تر و آنان که در مدرسه ی تعالیم شیخیه بیشتر آموزش دیده بودند، به دنبال تعیین جانشین و استمرار خط فکری این مکتب بودند و هر گروه، بنا به دلایلی دست به کار شدند و در مجموع دو گروه عمده شدند و گروه سوم هم که از این مکتب جدا شدند به دام بابیت و بهاییت افتادند. همان گروه که به واسطه سخنان سید مبنی بر نزدیک بودن زمان ظهور منجی، بعد از مرگ سید به اطراف و اکناف روان شدند تا اثری از ظهور حضرت قائم پیدا کنند و با دیدن علی محمد شیرازی و ادعای وی مبنی بر اینکه او باب میان امام زمانf و مردم است، فتنه بابیه آغاز شد.
اما فرقه های شیخیه که امروزه وجود دارند سه فرقه هستند که به معرفی دو فرقه یعنی شیخیه کرمان و شیخیه همدان که مورد بحث ما هستند میپردازیم و فرقه سوم را فقط به جهت تکمیل بحث معرفی نموده و از تفصیل و توضیح آن خودداری مینماییم . سه فرقه مذکور به شرح زیر میباشند.
1. شیخیه آذربایجان یا میرزا شفیعیه
2. شیخیه کرمان یا کریم خانیه
3. شیخیه همدان یا شیخیه باقری
1. شیخیه آذربایجان
تاریخ پیدایش
بعد از مرگ سید کاظم رشتی، عده ای از پیروان وی گرد شیخ حسن جوهر(گوهر م 1266 هـ. ق) جمع شدند و او که از شاگردان شیخ احمد احسایی و از همراهان و شاگردان مبرز سید کاظم بود، زعامت ایشان را بر عهده گرفت. او که فردی عالم و فیلسوف و فقیه و متکلم بود، از جایگاه و موقعیت علمی خوبی برخوردار بود و در حوزه علمیه کربلا جلالت و جایگاهی داشت و به همین جهت عده زیادی از علمای شیخیه و به تبع ایشان، عوام این گروه، مریدان و پیروان شیخ حسن گردیدند و اگرچه در دور دست حاج محمد کریم خان کرمانی در کرمان رهبری شیخیه را عهده دار بود و گروهی هم در شیراز گرد علی محمد شیرازی جمع شده و علم بابیت را افراشته بودند ولی مرکزیت حوزه علمیه در عراق و حضور شیخ حسن گوهر در حوزه کربلا وضعیت سهل تری در خصوص جانشینی سید کاظم رشتی به وجود آورده بود و حلقه درس او به عنوان ادامه فکر و منش شیخی شناخته می شد. از این حلقه ی درسی علماء بزرگی استفاده کرده و از افکار شیخیه متأثر گردیدند.
بعد از وفات شیخ حسن گوهر، میرزا محمد باقر اسکویی(م 1301 هـ. ق) در رأس این فرقه قرار گرفت و با تبلیغ و ارسال شاگردان به مناطق مختلف، پیروانی خصوصاً در مناطق آذربایجان و عراق و قفقاز و... پیدا کرد وی نوعی موضع گیری در مقابل شیخیه کرمان داشت و آنان را دارای انحراف از افکار شیخیه می دانست. خصوصاً در مسئله رکن رابع که اعتقاد به مسئله ناطق واحد را باطل و مردود می دانست.
با وفات میرزا محمد باقر، پسرش میرزا موسی اسکویی حائری(1279ـ 1364هـ. ق) جانشین پدر شد و به تبیین نظرات شیخیه پرداخت. خصوصاً با نوشتن کتاب احقاق الحق چهارچوب فکری شیخیه آذربایجان را مشخص تر و از تفکر شیخیه کرمانی جدا نمود. به همین جهت این گروه را بعد از آن بیشتر به احقاقی می شناسند.
بعد از وفات میرزا موسی در پنجم رمضان سال 1364هـ. ق فرزندش میرزا علی اسکویی حائری(1304ـ 1368هـ. ق) به رهبری این فرقه و جانشینی پدر انتخاب شد و به دعوت عده ای از مقلدین به کویت رفت و در آنجا ساکن شد و اماکنی چون مسجد و حسینیه در آن دیار ساخت و از آن پس مرکزیت و رهبری این فرقه در کویت مستقر گردید.
بعد از وفات او برادرش میرزا حسن احقاقی(1318ـ 1422هـ. ق) جانشین وی گردید و به ادامه مرجعیت دینی شیعیان خصوصاً در کویت ادامه داد و فعالیت های زیادی در راه گسترش اماکن، جهت خدمت به پیروان در کویت، آذربایجان و مشهد انجام داد.
از اقدامات مهم و تأثیر گذار میرزا حسن احقاقی اعلام وجوب تقلید و ذکر نام مراجع عظام شیعه در قم و نجف و مخیر کردن پیروان در تقلید از هر یک از مراجع شیعه بود که در سال 1368 هجری قمری هنگام ایراد خطبه در مراسم فاتحه برای برادرش میرزا علی حائری چنین اعلامی کرد. و بدین وسیله خط پر رنگ میان این فرقه و عموم شیعیان را برداشت و نوعی بازگشت به اکثریت را اعلام کرد. زیرا یکی از مهم ترین شاخصه های جدایی شیخیه با سایر شیعیان در امور اجتماعی، مسأله تقلید بود که با این اقدام، این اختلاف کمرنگ شد. اگرچه باز با درخواست مردم کویت از ایشان وی با اقامت در کویت مرجعیت برادر را ادامه داده و تا پایان عمر عملاً این مسئولیت را ادامه داد و بعد از وفات او پسرش میرزا عبد الرسول احقاقی (1307ـ 1382 هـ ق) مدت کوتاهی حدود دو سال بعنوان مرجع پیروان شیخیه آذربایجان بود و با وفات او پسرش میرزا عبدالله احقاقی از سوی مریدان پدر برای این منصب دعوت شد و عزیمت وی از تهران به کویت خود دلیل قبول این مسئولیت بوده و تلویحاً آنرا قبول کرده و بعنوان رهبر طایفه شناخته می شود ولی در خطبه ای مرجعیت را از خود سلب و مؤمنین را به تقلید از مراجع قم و نجف ارجاء داد. وی در خطبه روز جمعه ی چهلمین روز درگذشت پدرش در مسجد جامع کویت، این رهبری و مرجعیت را از خود سلب کرد و با اشاره به قول علیj چنین گفت: با توجه به این که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب g فرموده اند:
ابغض الخلائق الی الله رجلان رجل وکله الله الی نفسه، و من یتصدی للحکم بین الامه و لیس لذلک باهل
نزد خدای تعالی دو تن مبغوض او می باشند. یکی مردی است که خدای تعالی او را به خودش واگذارد، و دومی کسی است که فتوی دادن به مسلمانان را به عهده بگیرد و اهل آن مقام نباشد. من تا آن جا که بتوانم در خدمت شما خواهم بود. این مقدار بر من واجب دینی است که در خدمت مؤمنان و در خدمت اهل بیت علیهم السلام باشم. اما نه به عنوان مرجع، بلکه به عنوان یک خدمتگزار، در حال حاضر من نمی توانم این مقام شریف و بزرگ را یعنی نیابت حضرت ولی عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بپذیرم. بنابراین شما آزاد هستید که در تقلید پدرم باقی بمانید تا من به موقع اجازه بدهم که از خودم تقلید کنید.
با این بیان، وی گام دیگری در راه الحاق این گروه از شیعیان، به پیکره جامعه شیعه برداشته و خط کشی های موجود را کمرنگ تر نموده است و عملاً دیگر تفاوت چندانی که بتوان آنها را فرقه یا گروهی متفاوت نامید، باقی نمانده است. ولی حفظ موقعیت اجتماعی و جایگاه خانوادگی به گونه ای است که همچنان نوعی تفرقه و جدایی بواسطه حفظ این موقعیت از طرف برخی افراد در میان جامعه شیعه وجود دارد و میرزا عبدالله احقاقی بعنوان رهبر گروه شناخته می شود.
عقاید شیخیه آذربایجان
در خصوص عقاید شیخیه آذربایجان، علیرغم تفاوتها و اختلافاتی که در تبیین برخی مسایل دارند، می توان گفت: این گروه از شیخیه در اصول و فروع دین با شیعیان(متشرعه) اختلافی نداشته و همچون سایرین به اصول پنج گانه و فروع ده گانه دین معتقدند و نیز در مسأله تقلید از مجتهدین، چون سایر شیعیان عمل می نمایند و بر خلاف شیخیه کرمان که مسلک اخباری گری دارند، احکام خود را از مراجع شیعه تقلید می نمایند. تنها می توان گفت این گروه به واسطه پیروی از آراء فلسفی و کلامی شیخ احمد احسایی در مورد معاد و معراج نبی اکرمq و غلو در مقام ائمه، جزو شیخیه محسوب شده اند ولی با شیخیه کرمان به شدت مخالف بوده و ردّیه های متعددی بر علیه آنان نگاشته اند. در مباحث اعتقادی نیز در چند امر جزئی با شیعیان اختلاف نظر دارند که نمی توان َآنها را اموری اساسی و موجب جدایی و ایجاد فرقه دانست. به عنوان مثال به چند مورد از این اختلاف نظرات اشاره می کنیم:
1. شیخیه آذربایجان معتقدند که خون و سایر فضولات امام طاهر بوده و نجس نیست.
2. ایشان معتقدند شیعیان به دو گروه کامل العقیده و ناقص العقیده تقسیم می شوند. خود را کامل العقیده می دانند و اعتقاد دارند فرد کامل العقیده نمی تواند از فرد ناقص العقیده تقلید نماید و نیز نمی توان پشت سر شیعه ناقص العقیده نماز خواند.
3. معتقدند امام به خواست الهی به گذشته و آینده، علم حضوری دارد نه علم حصولی. بدین معنا که تمام این معلومات در ذهنش دائماً حاضر است.
اگرچه به واسطه مباحثات جدلی که بین شیعیان و شیخیه صورت پذیرفته، مطالب و احکامی به ایشان نسبت داده شده است ولی بیشتر این مطالب، برداشت های خصمانه بوده و جزء اعتقادات شیخیه به حساب نمی آید. در نهایت می توان گفت که شیخیه آذربایجان در میان سایر شیعیان پراکنده شده و از میان رفته اند و تنها برخی از طرفداران مسلک احقاقی باقی مانده اند که البته افراد عادی و عوام آنها، فقط اسماً خود را شیخی می نامند و در عمل با سایر شیعیان فرقی ندارند و از آنجا که اصول و فروع دین اسلام را قبول دارند، خارج از شیعه نبوده و شاید تنها مباحث اجتماعی و ریاست طلبی برخی از خواص ایشان وجه تمایز آنها با سایر شیعیان گردیده است.
2. شیخیه کرمان
الف) تاریخ پیدایش
ابراهیم خان ظهیر الدوله یکی از شاه زادگان قاجار و از نوادگان و داماد فتحعلی شاه قاجار بود که به حکومت کرمان و بلوچستان منصوب شده بود و به واسطه ظلم های زیادی که مردم کرمان در طول حمله آقا محمدخان قاجار و جنایات و خرابکاری های او دیده بودند، این فرد به آبادانی و عمران منطقه کرمان همت گماشت و آثار فراوان و خدمات زیادی از خود بر جای گذاشت که حمام، بازار، مسجد، مدرسه و کاروانسراهایی که به دستور او ساخته شده و موجب آبادانی شهر کرمان گردیده بود، همچنان باقی است. از جمله خصوصیات او گرایش به اهل علم و ترویج امور دینی بود که برخی موقوفات وی جهت مراسم و شعایر دینی از جمله مدرسه ای زیبا به نام ابراهیمیه هنوز پا بر جا و فعال است.
وی به شیخ احمد احسایی علاقمند بود و حتی از مریدان شیخ احمد گردید. این علاقه مندی حاکم کرمان در ترویج و گسترش افکار شیخ احمد در کرمان بسیار مؤثر بود. زیرا محمد کریم خان فرزند حاکم از شاگردان و مریدان سید کاظم رشتی بوده و بعد از تحصیل علوم دینی در نجف و کربلا به کرمان بازگشت و رهبری حوزه علمیه و پیروان این گرایش را بر عهده گرفت و بعدها به واسطه نفوذ و اقتدار مالی و خانوادگی که داشت با اتکاء به علم و دانش اندوخته اش به توضیح و تبیین اصول اعتقادی شیخ احمد احسایی پرداخت و با بیان نظرات او و تفسیر اعتقادات شیخ بنیان گروهی تحت عنوان شیخیه ی کرمانی یا کریمخانیه را گذاشت و به صورت مکتبی مستقل در برابر شیخیه آذربایجان قرار گرفت.
وی با نگارش آثار زیاد در زمینه اعتقادات خود، یکی از پرکارترین افراد در این مسیر به حساب می آید و تألیفات زیاد او در مسائل مختلفی چون اعتقادت، احکام، فلسفه، تفسیر و پاسخگویی به شبهات دیگران او را از سایر رهبران این گروه متمایز ساخته است. بعد از مرگ او در سال 1288 هـ ق پسرش حاج محمد خان کرمانی به جانشینی او و رهبری شیخیه کرمان برگزیده شد. هر چند اختلافاتی در خصوص جانشینی محمد کریم خان به وجود آمد از جمله جدایی یکی از شاگردان برجسته حاج محمد کریم خان به نام محمد باقر خندق آبادی که مخالف جانشینی وراثتی بود و با رهبری شیخیه در شهر همدان بنای فرقه ای در شیخیه را نهاد که به شیخیه همدانیه یا باقریه معروف گردیده و آثاری از خود بر جای گذاشتند که نگاشته هایی در نقد و رد برخی نظرات حاج محمد خان جزء آنهاست و نیز عده ای از شیخیه پیرو پسر بزرگ حاج محمد کریم خان یعنی محمد رحیم خان کرمانی شدند ولی به هر حال، حاج محمد خان جانشین پدر شد و پس از او برادرش حاج زین العابدین خان و بعد از او هم فرزندانش به ترتیب جانشین او و رهبر فرقه بودند که در اصطلاح خود شیخیه به آنها سرکار آقا گفته می شود. این افراد عبارتند از:
1. حاج محمد خان(1263 ـ 1324 هـ. ق)
2. حاج زین العابدین خان (1276 ـ 1360 ه ق)
3. ابوالقاسم خان ابراهیمی(1314 ـ 1390 هـ. ق)
4. حاج عبدالرضا خان (1340 ـ 1401 هـ. ق)
با ترور و قتل حاج عبدالرضا خان در سال(1401 قـ 1358 هـ. ش) در کرمان، رهبری این گروه به یکی از شاگردان مکتب شیخیه کرمانی در بصره بنام سید علی موسوی فرزند سید عبدالله که او هم از علمای شیخیه در بصره بود منتقل شد و در حال حاضر هم چنان سید علی موسوی که ساکن بصره می باشد، رهبری و مرجعیت شیخیه کرمان را بر عهده دارد.
شیخیه کرمان در طول حیات نسبتاً کوتاه خود، دچار درگیری ها و مخالفت های فراوان گردیده است که مشاهده آثار رهبران این گروه و دیدن شکوائیه ها و نالیدنهای بیشمار ایشان از دست سختگیری های ناشی از اختلافات دینی یا اعتقادی نبوده و اغراض دیگری به این مسایل دامن زده است. ولی به هر حال موجب شکل گیری فرقه ای در میان شیعیان گردیده است. عمده ترین علل این تنازعات، بحثهایی چون ریاست طلبی برخی رهبران جامعه و وجود اختلافات طبقاتی در اجتماع آن دوران می باشد که جلوه ی بارزی از این اختلاف طبقاتی، شاهزاده بودن سران شیخیه در جامعه فقیر کرمان بود که باعث مخالفت های زیادی توسط قشر محروم جامعه با این گروه شده و با هدایت برخی رنگ دینی گرفته است و در تاریخ کرمان شواهد زیادی از اینگونه مسایل مطرح شده است که به نمونه ای بسنده می کنیم:
برخی در کرمان می گفتند: قاجاریه از بنی امیه هستند و جناب آقازاده (حاج محمد کریم خان) از بنی امیه است و در کوچه هرگاه به یک شیخی می رسیدند می گفتند: بر بنی امیه و شیخیه لعنت... و یا در مجالس می گفتند: به دین سرکار آقا از دنیا نروی صلوات بفرست.
به هر حال علیرغم وجود فشارهای زیاد اجتماعی و مخالفتها و طرد و تکفیرهای فراوان، جماعت شیخیه در کرمان به حیات خود ادامه داد و در جامعه شیعیان جایگاهی برای خویش نگاه داشت.
شیخیه کرمان امروزه هم در کرمان دارای پایگاه و مدرسه هستند و علیرغم مخالفت های علمی و عملی با ایشان، همچنان در مجالس اختصاصی و محافل مذهبی ویژه همفکران خود، و با داشتن مسجدی مخصوص پیروان خود، در مرکز شهر و نیز احداث بیمارستان و مراکز عمومی به حضور خود در عرصه جامعه شیعی ادامه می دهند. اگرچه با فعالیت عده ای از علمای کرمان و کمرنگ کردن مرزهای اختلاف، امروزه دیگر از درگیری و نفی و تکفیر بین شیعیان اثنی عشریه و شیخیه خبری نیست و حتی به گونه ای شیخیه در میان جامعه شیعیان زندگی می کنند که تشخیص آنها مشکل است و مردم با هم و بدون اختلاف و تشخّص خاصی زندگی می کنند.
ب) بزرگان
در خصوص ذکر نام بزرگان و علماء شیخیه کرمانی می توان گفت عمدتاً همه سلسله مشایخ این طایفه اهل کتابت و نگارش بوده و آثار و مکتوباتی از خود بر جای گذاشته اند و با توجه به نو پا بودن و اینکه سالهای زیادی از زمان شروع این تفکر نگذشته است، آثار تقریباً زیادی از خود بر جای گذاشته اند که مختصراً به شرح زندگانی این افراد می پردازیم.
ـ حاج محمد کریم خان کرمانی(1225ـ 1288هـ. ق)
حاج محمد کریم خان قاجار فرزند ابراهیم خان ظهیر الدوله پسر مهدیقلی خان پسر محمد حسن خان پسر فتحعلی شاه قاجار است که پدرش ابراهیم خان پسر عمو و داماد فتحعلی شاه قاجار و نیز حاکم کرمان و سیستان بود. وی شب پنجشنبه 18 محرم 1225 هـ. ق در کرمان و در خانواده ای صاحب نفوذ و اشرافی و متمول به دنیا آمد. پدرش برای این کودک دو مربی و دو معلم گماشت. وی بعد از فراگیری ادبیات فارسی نزد اساتید خوب شهر کرمان، به یادگیری عربی مشغول شد و از آنجا که پدر مشوق و حامی او در درس و علم بود، راهی عراق شد و قبل از آن به اصفهان رفته و ایامی چند در محضر درس شیخ محمد ابراهیم کلباسی شرکت کرد و در کرمانشاه هم شیخ علی پسر شیخ احمد احسایی را دیدار و ایامی نیز در کلاس درس او شرکت کرد و بعد عازم کربلا شد و در آنجا با ملاقات سید کاظم رشتی مرید او شد به گونه ای که همه اموال خود را به استاد خویش بخشید که سید خمس آن را قبول و باقی را به خودش بازگرداند.
همین مرید شدن و بذل مال، موجب شد بین استاد و شاگرد رابطه ای قوی پدید آید به گونه ای که غیر از موارد درس و بحث، رفت و آمد خانوادگی آنها زیاد گردید و علی رغم شاهزاده بودن، حاج محمد کریم خان، با علاقه زیاد، خدمت گذاری سید را می نمود. سرانجام محمد کریم خان عازم کرمان گردید. سید کاظم او را تا بیرون شهر بدرقه کرد و وی را تکریم نمود.
در خصوص اخذ اجازه شرعیه از سید کاظم رشتی بین شیخیه کرمان و شیخیه تبریز اختلاف است و هر یک دلایل خود را بیان کرده اند.
وی در بازگشت به همدان رفت و با یکی از شاهزادگان قاجار ازدواج کرد و مدتی را هم در تهران در دربار قاجار و در محضر علماء مرکز گذراند و سپس به کرمان مراجعت و به تدریس و موعظه و تصدی ریاست دینی شهر کرمان مشغول گردید. به زودی افکار و آراء شیخ محمد کریم خان گسترش یافت و موجب فراگیری افکار شیخیه در کرمان گردید که البته این فراگیری حکومت علمی و دینی حاج محمد کریم خان، علاوه بر فعالیت های علمی و نگارش آثار توسط او، به واسطه قدرت خانوادگی و انتساب او به خاندان حاکم و نیز قدرت مالی او بود که گفته اند: الناس علی دین ملوکهم
او در راه مبارزه با باب و بابیه بسیار فعال حاضر شد و مطالب فراوانی در رد باب نگاشته و بیان کرد که این ابراز مخالفت ها با دشمنی های فراوان از سوی بهائیان روبرو شد و حتی او را سفیانی معرفی می نمودند.
رشد جایگاه اجتماعی حاج محمد کریم خان موجب شروع درگیری ها و مواضع مخالف توسط علماء کرمان گردید و کم کم این درگیری ها بالا گرفت. به گونه ای که به زد و خوردهای فراوان در مجالس شیخیه و سایر شیعیان منجر شد و به رد و تکفیر از طرف علماء این بلاد هم رسید و سختگیری هایی برای خان و پیروانش به وجود آمد که آثار حاج محمد کریم خان پر از شکوائیه از این مرارتها و سخت گیری زمانه است. سرانجام او در روز دوشنبه 22 شعبان سال 1288 هـ. ق در نزدیکی کرمان درگذشت.
پیکر او را به ودیعه در روستای لنگر واقع در شش فرسخی کرمان حدود یکسال و نیم نگهداشتند و سپس او را به کربلا منتقل و در رواق حسینی نزدیک قبر سید کاظم رشتی به خاک سپردند. حاج محمد کریم خان پرکارترین فرد در میان علماء شیخیه کرمان است و آثار زیادی به عربی و فارسی از او بجای مانده است که از آثار مشهور او ارشاد العوام است.
بر اساس آمار پیروان شیخ، آثار او 246 رساله و 22 فائده و 9 نامه و مقاله و 21 موعظه است که مجموعاً 267 جلد می باشد. از او اشعار و قصایدی به عربی و فارسی هم بجای مانده است.




دریافت فایل
جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید




اندیشه رکن رابع


مکتب شیخیه کرمان


نقد آن از سوی شیخیه همدانی


دانلود پایان نامه


word


مقاله


پاورپوینت


فایل فلش


کارآموزی


گزارش تخصصی


اقدام پژوهی


درس پژوهی


جزوه


خلاصه